حضرت موسى علیه السلام عرض کرد: خداوندا مى خواهم آن مخلوق را که خود را خالص براى یاد تو کرده باشد و در طاعتت بى آلایش باشد را ببینم .
خطاب رسید: اى موسى علیه السلام برو در کنار فلان دریا تا به تو نشان بدهم آنکه را مى خواهى . حضرت رفت تا رسید به کنار دریا: دید درختى در کنار دریاست و مرغى بر شاخه اى از آن درخت که کج شده به طرف دریا نشسته است و مشغول به ذکر خداست . موسى از حال آن مرغ سؤ ال کرد. در جواب گفت : از وقتى که خدا مرا خلق کرده ، است در این شاخه درخت مشغول عبادت و ذکر او هستم و از هر ذکر من هزار ذکر منشعب مى شود.
غذاى من لذت ذکر خداست . موسى سؤ ال نمود: آیا از آنچه در دنیا یافت مى شود آرزو دارى ؟ عرض کرد: آرى ، آرزویم این است که یک قطره از آب این دریا را بیاشامم . حضرت موسى تعجب کرد و گفت : اى مرغ میان منقار تو و آب این دریا چندان فاصله اى نیست ، چرا منقار را به آب نمى رسانى ؟ عرض کرد:
مى ترسم لذت آن آب مرا از لذت یاد خدایم باز دارد. پس موسى از روى تعجب دو دست خود را بر سر زد
دعاى امام سجاد(علیه السلام) هنگام حلول ماه رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
«(1) الحمد لله الذى هدانا لحمده، و جعلنا من اهله لنکون لاحسانه من الشاکرین و لیجزینا على ذلک جزاء المحسنین (2) و الحمد لله الذى حبانا بدینه، و اختصنا بملته، و سبلنا فى سبل احسانه لنسلکها بمنه الى رضوانه حمدا یتقبله منا و یرضى به عنا (3) و الحمد لله الذى جعل من تلک السبل شهره شهر رمضان، شهر الصیام، و شهر الاسلام، و شهر الطهور، و شهر التمحیص و شهر القیام الذى انزل فیه القرآن، هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان».
سپاس خدائى را سزاست، که ما را براى سپاسگزارى خود راهنمائى نمود، و از سپاسگزاران قرار داد، تا براى احسان و نیکیش از شکرگزاران باشیم، و ما را بر آن سپاسگزارى پاداش نیکوکاران دهد، و سپاس خدائى را سزاست که دین خود را به ما عطا نمود، و ما را جزو ملتخویش(اسلام) اختصاص داد، و در راههاى احسان و نیکیش رهنمون کرد،تا به وسیله نعمتش در آن راهها رفته و به سوى رضا و خوشنودیش دستیابیم، سپاسى که آن را از ما بپذیرد، و به وسیله آن از ما خوشنود گردد.
سپاس خدائى را که رمضان را براى ما ماه تزکیه قرار داد
و سپاس خدائى را سزاست که ماه خود رمضان را، ماه صیام و روزه، و ماه اسلام، و ماه تزکیه، و ماه تصفیه و پاک کردن (از گناهان)، و ماه قیام و ایستادن (براى نماز در شبها یا به پا خاستن در احیاى اسلام و جهاد در راه خدا) را یکى از آن راههاى احسان قرار داد، آن چنان ماهى که قرآن در آن فرو فرستاده شد، در حالى که براى مردم راهنما (ى از گمراهى) و نشانههاى آشکار رهبرى، و جدا کننده میان حق و باطل است.
«(4) فابان فضیلته على سائر الشهور بما جعل له من الحرمات الموفورة، و الفضائل المشهورة، فحرم فیه ما احل فى غیره اعظاما، و حجر فیه المطاعم و المشارب اکراما و جعل له وقتا بینا لا یجیز - جل و عز - ان یقدم قبله، و لا یقبل ان یؤخر عنه (5) ثم فضل لیلة واحدة من لیالیه على لیالى الف شهر و سماها لیلة القدر تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر سلام، دائم البرکة الى طلوع الفجر على من یشاء من عباده بما احکم من قضائه».
خداوند ماه صیام را بر سایر ماهها برترى بخشید
پس برترى آن را بر ماههاى دیگر به سبب حرمتها و گرامى داشتنهاى بسیار و فضائل و برترىهاى آشکار که براى آن قرار داد، هویدا گردانید، و در آن ماه از جهتبزرگ داشت، آنچه را که در ماههاى دیگر حلال کرده حرام نمود، و خوردنیها و آشامیدنیها را در (روزهاى) آن منع کرد، و براى آن وقت آشکارى (معینى) قرار داد، که خداى بزرگ و توانا جائز و روا نمىداند که پیش انداخته شود و نمىپذیرد که از آن وقتبه تاخیر افتد. سپس (عبادت و بندگى در) شب (قدر) آن را به (عبادت در) شبهاى هزار ماه برترى داد، و آن را شب قدر نامید (شبى که خداى تعالى اجلها و روزیها و هر امرى که حادث مىشود را مقدر مىفرماید) در آن شب (بسیارى از) فرشتگان و روح (که مخلوقى استبزرگتر از فرشته) به فرمان پروردگارشان بر هر که از بندگانش بخواهد با قضا و قدرى که محکم و استوار کرده (که تغییر و تبدیلى در آن نیست).
درود فرشتگان بر عابدان شب قدر
براى هر کارى (که خدا مقدر فرموده) فرود مىآیند، آن شب سلام و درود (فرشتگان) است (بر آنانى که براى نماز به پاى ایستاده یا در حال رکوع و سجودند، یا آنکه شب سلامتى و رهائى از ضرر و زیان شیاطین است) که برکت و خیر آن تا آشکار شدن روشنى صبح، دائم و پایدار است.
«(6) اللهم صل على محمد و آله و الهمنا معرفة فضله و اجلال حرمته، و التحفظ مما حظرت فیه، و اعنا على صیامه بکف الجوارح عن معاصیک، و استعمالها فیه بما یرضیک حتى لا نصغى باسماعنا الى لغو، و لا نسرع بابصارنا الى لهو (7) و حتى لا نبسط ایدینا الى محظور، و لا نخطو باقدامنا الى محجور و حتى لا تعى بطوننا الا ما احللت، و لا تنطق السنتنا الا بما مثلت، و لا نتکلف الا ما یدنى من ثوابک، و لا نتعاطى الا الذى یقى من عقابک، ثم خلص ذلک کله من رئاء المرائین، و سمعة المسمعین، لا نشرک فیه احدا دونک، و لا نبتغى فیه مرادا سواک.
خدایا توفیق روزه با ترک معاصى به ما عطا فرما
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و شناسائى برترى آن را (بر ماههاى دیگر) و بزرگ داشتن حرمت و حقش را (که قیام و ایستادگى بر آن واجب است) و دورى گزیدن از آنچه را که منع و حرام کردهاى به ما الهام نما، و ما را به روزه داشتن آن به وسیله باز داشتن اندام از گناهان و به کار بردن آنها به آنچه تو را خوشنود مىگرداند یارى فرما، تا با گوشهامان سخن بیهوده گوش ندهیم، و با چشمهامان به سوى بازى (کارهائى که انسان را از مقصود باز دارد)، نشتابیم. و تا دستهامان را به حرام دراز ننمائیم، و با پاهامان به سوى آنچه منع و حرام گشته نرویم. و تا شکمهامان نگاه ندارد و گرد نیاورد جز آنچه (خوردنى و آشامیدنى) که تو حلال و روا گردانیدهاى. و زبانهامان گویا نشود جز به آنچه (قرآن مجید و گفتار پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام) تو خبر داده و بیان فرمودهاى (اشاره به آداب روزه دارى و پرهیز از گناهان در حال روزهدارى است) و رنج نکشیم جز در آنچه (عبادت خدا و خدمتبه خلق) که به پاداش تو نزدیک گرداند، و به جا نیاوریم جز آنچه که از کیفر تو نگاه دارد.
سپس همه آن کردارها را از ریا، و خودنمائى خود نمایان و از سمعه و شنیدن شنوندگان خالص و پاکیزه گردان که از آن کسى را با تو شریک نگردانیم، و جز تو در آن مقصود و خواستهاى نطلبیم.
«(8) اللهم صل على محمد و آله، وقفنا فیه على مواقیت الصلوات الخمس بحدودها التى حددت و فروضها التى فرضت،و وظائفها التى وظفت، و اوقاتها التى وقتت (9) و انزلنا فیها منزلة المصیبین لمنازلها الحافظین لارکانها المؤدین لها فى اوقاتها على ما سنه عبدک و رسولک صلواتک علیه و آله فى رکوعها و سجودها و جمیع فواضلها على اتم الطهور و اسبغه و ابین الخشوع و ابلغه.
بار خدایا توفیق نمازگزاردن کامل به ما مرحمت فرما
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست،و ما را در آن بر اوقات نمازهاى پنجگانه با حدود و احکامش، که مقرر نمودهاى و واجباتش که واجب کردهاى و شروط و اوقاتش که شرط و تعیین گردانیدهاى آگاه فرما. و ما را در نماز همچون کسانى قرار ده که مراتب شایسته آن را دریافته و ارکان و جوانب آن را نگهدارندگانند. آن را در اوقات خود به همان طریقى که بنده و فرستاده تو که درودهایتبر او و بر آل او باد، در رکوع و سجود و همه فضیلتها و درجات رفیعهاش قرار داده، با کاملترین طهارت و پاکى، و رساترین خشوع و فروتنى به جا آورندهاند.
«(10) و وفقنا فیه لان نصل ارحامنا بالبر و الصلة،و ان نتعاهد جیراننا بالافضال و العطیة، و ان نخلص اموالنا من التبعات و ان نطهرها باخراج الزکوات و ان نراجع من هاجرنا، و ان ننصف من ظلمنا و ان نسالم من عادانا حاشا من عودى فیک و لک فانه العدو الذى لا نوالیه و الحزب الذى لا نصافیه».
خدایا در این ماه احسان بارحام و جیران و تزکیه اموال توفیقمان ده
و ما را در آن ماه توفیق ده که با نیکى فراوان و بخشش، به خویشان خود نیکى کنیم و با احسان و عطا از همسایگان جویا شویم، و دارائیهامان را از مظالم و آنچه از راه ظلم و ستم به دست آمده خالص و آراسته نمائیم، و آنها را با بیرون کردن زکاتها پاک کنیم (که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده: «ملعون کل مال لا یزکى» از خیر و نیکى دور است هر مال و دارئى که زکوة آن داده نشود) و به کسى که از ما دورى گزیده باز گردیم (به او بپیوندیم) و به کسى که به ما ظلم و ستم نموده از روى (آنچه که مقتضى) انصاف و عدل(است) رفتار کنیم و با کسى که به ما دشمنى نموده آشتى نمائیم، جز کسى که در راه تو و براى تو با او دشمنى شده باشد، زیرا او دشمنى است که او را دوست نمىگیریم، و حزب و گروهى است که با او از روى دل دوستى نمىکنیم.
«(11) و ان نتقرب الیک فیه من الاعمال الزاکیة بما تطهرنا به من الذنوب، و تعصمنا فیه مما نستانف من العیوب حتى لا یورد علیک احد من ملائکتک الا دون ما نورد من ابواب الطاعة لک و انواع القربة الیک (12) اللهم انى اسئلک بحق هذا الشهر، و بحق من تعبد لک فیه من ابتدائه الى وقت فنائه، من ملک قربته او نبى ارسلته او عبد صالح اختصصته ان تصلى على محمد و آله، و اهلنا فیه لما وعدت اولیائک من کرامتک و اوجب لنا فیه ما اوجبت لاهل المبالغة فى طاعتک و اجلعلنا فى نظم من استحق الرفیع الاعلى برحمتک.
و ما را توفیق ده که در آن به سوى تو تقرب جسته نزدیک شوم، به وسیله کردارهاى پاکیزه و آراسته که ما را به آن از گناهان پاک کنى (بیامرزى) و در آن ما را حفظ کرده و نگاهدارى از اینکه بخواهیم عیوب و زشتیها (کردارهاى ناشایسته) را از سر گیریم، تا هیچ یک از فرشتگانت (که نویسندگان اعمال هستند گناهان ما را) بر تو پیشنهاد ننمایند، جز آنکه کمتر باشد از اقسام طاعت و بندگى براى تو، و انواع تقرب به سوى تو که ما به جا آوردیم.
خدایا در این ماه توفیق تقرب به پیشگاهتبما مرحمت فرما
بارخدایا از تو درخواست مىنمایم به حق این ماه و به حق کسى که در آن از آغاز تا انجامش در عبادت و بندگى براى تو کوشیده، از فرشتهاى که او را مقرب ساختهاى، یا پیغمبرى که فرستادهاى، یا بنده شایستهاى که برگزیدهاى، که بر محمد و آل او درود فرستى و ما را در آن براى کرامت و ارجمندى که به دوستانت وعده دادهاى سزاوار گردان، و آنچه که براى کوشش کنندگان در طاعت و فرمانبریت واجب و لازم کردهاى براى ما لازم نما،و به رحمت و مهربانیت ما را در صف کسانى (انبیاء و اوصیاء علیهم السلام) که سزاوار بالاترین مرتبه (بهشت) هستند قرار ده.
«(13) اللهم صل على محمد و آله، و جنبنا الالحاد فى توحیدک، و التقصیر فى تمجیدک، و الشک فى دینک، و العمى عن سبیلک، و الاغفال لحرمتک، و الانخداع لعدوک الشیطان الرجیم (14) اللهم صل على محمد و آله، و اذا کان لک فى کل لیلة من لیالى شهرنا هذا رقاب یعتقها عفوک او یهبها صفحک فاجعل رقابنا من تلک الرقاب، واجعلنا لشهرنا من خیر اهل و اصحاب (15) اللهم صل على محمد و آله،و امحق ذنوبنا مع امحاق هلاله، و اسلخ عنا تبعاتنا مع انسلاخ ایامه حتى ینقضى عنا و قد صفیتنا فیه من الخطیئات، و اخلصتنا فیه من السیئات».
خدایا در این ماه از سهلانگارىها و فریب شیطان حفظمان فرما
بار خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، وما را در توحید و یگانگیت از عدول و بازگشتن (شرک آوردن آشکار و نهان) و در بزرگ داشتنت از تقصیر و کوتاهى و در دینت (اسلام) از شک و دو دلى و از راهت (به دست آوردن رضا و خوشنودیت) از کورى (گمراهى) و براى حرمتت (آنچه قیام به آن واجب است) از سهل انگارى،و از دشمنت (شیطان رانده شده) فریب خوردن، دور گردان. بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و هرگاه در هر شب از شبهاى این ماه براى تو بندگانى باشد که عفو و بخشیدنت آنها را آزاد مىنماید، یا گذشتت ایشان را مىبخشد پس ما بندگان را از آن بندگان قرار بده، و ما را براى این ماه، از بهترین اهل و یاران (برگزیدگان) قرار ده. بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و با کاسته شدن ماه آن گناهان ما را بکاه، و با بپایان رسیدن روزهایش بدیها و گرفتاریهاى ما را از ما بکن تا اینکه این ماه از ما بگذرد در حالى که ما را از خطاها پاکیزه گردانیده و از بدیها خالص و آراسته ساخته باشى.
«(16) اللهم صل على محمد و آله،و ان ملنا فیه فعدلنا و ان زغنا فیه فقومنا،و ان اشتمل علینا عدوک الشیطان فاستنقذنا منه (17) اللهم اشحنه بعبادتنا ایاک، و زین اوقاته بطاعتنا لک، و اعنا فى نهاره على صیامه، و فى لیله على الصلة و التضرع الیک، و الخشوع لک، و الذلة بین یدیک حتى لا یشهد نهاره علینا بغفلة، و لا لیله بتفریط (18) اللهم و اجعلنا فى سائر الشهور و الایام کذلک ما عمرتنا و اجعلنا من عبادک الصالحین الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون، و الذین یؤتون ما اتوا و قلوبهم و جلة، انهم الى ربهم راجعون، و من الذین یسارعون فى الخیرات و هم لها سابقون».
خدایا ماه رمضان را براى ما ماه عبادت و طاعت قرار بده
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست. و اگر در آن از حق برگردیم ما را (بر آن) بازگردان و اگر در آن عدول نموده براه کج رفتیم ما را به راه راست آور، و اگر دشمن تو شیطان ما را احاطه کرده فرا گیرد از او رهائیمان ده. بار خدایا ماه رمضان را از عبادت، و پرستش ما مملو و پر گردان، و اوقات آن را به طاعت و فرمانبرى ما براى تو آراسته نما و ما را در روزش بروزه داشتن و در شبش به نماز و زارى بسوى (درگاه) تو و فروتنى و خوارى در برابر تو، یارى فرما تا روزش بر ما به غفلت و بیخبرى و شبش به تقصیر و کوتاهى (در عمل) گواهى ندهد. بار خدایا ما را در باقى ماهها و روزها تا زمانى که زندهمان مىدارى همچنین (بطورى که براى ماه رمضان درخواستشد) قرار ده، و ما را از بندگان شایستهات بگردان که (الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون، (سوره 23، آیه 11) آنان بهشت را به میراث مىبرند در حالى که در آن جاوید هستند گفتهاند: بهشت مسکن و جایگاه پدر ما حضرت آدم على نبینا و آله و علیه السلام بوده پس هرگاه به فرزندان او داده شود مانند آن است که از او به آنها ارث رسیده) و از آنانى قرار بده که آنچه (صدقات) را مىدهند در حالى که دلهاشان از (اندیشه) بازگشتبه سوى پروردگارشان ترسان است و از آنان که در نیکیها مىشتابند، و ایشان براى آن نیکیها بر دیگران پیشى گیرندهاند.
«(19) اللهم صل على محمد و آله فى کل وقت و کل اوان و على کل حال عددما صلیت على من صلیت علیه، و اضعاف ذلک کله بالاضعاف التى لا یحصیها غیرک انک فعال لما ترید».
خدایا درود بیکران و بى حد خود را بر محمد و آل او فرست
بار خدایا درود فرستبر محمد و آل او، در هر هنگام و هر زمان و بر هر حال به شماره درودى که فرستادهاى بر هر که درود فرستادهاى، و چندان برابر همه آنها به چندان برابرى که جز تو آنها را نتواند شمرد، زیرا تو هر چه را بخواهى بجا آورندهاى انجام کار، تو را ناتوان نمىگرداند و مانعى آن را باز نمىدارد. (1)
پىنوشت:
1-صحیفه سجادیه، ص 282، فیض الاسلامروزه، درمان بیماریهاى روح و جسم صفحه 6.
سید حسین موسوى راد لاهیجى
به نام خدا
[یک چت متفاوت به دستم رسید گفتم بذارم اینجا. خالی از لطف نیست.]
یک روز دو فرشته ای که اعمال روزانه رو ثبت میکنند، حرفشون شد.
فرشته گناه نویس گفت: آقا، من یکی کم آوردم دیگه ... همین حالا میرم انتقالی بگیرم، برم یه جای دیگه...
فرشته ثواب نویس گفت : چرا رفیق؟
گناه نویس گفت : این رفقای بالائی، یه خبرهائی به آدم می رسونند دیگه...
ثواب نویس : خب؟
گناه نویس : اینهمه من می نویسم، خصوصاً این روزها هم که کارم خیلی زیادتر شده...
بعدش رفیقم که تو چند تا آسمون بالاتر کار میکنه، چند وقت یه بار میاد میگه ول معطلی! هی بنویس، اینا همه اش پاک میشه...
ثواب نویس : چطور؟
گناه نویس : هیچی یه ماه رمضونی، اعتکافی، تاسوعا عاشورائی، دهه فاطمیه ای، شب جمعه ای... میشه، هر چی نوشتم فرستادم بالا، اونجا پاک می کنند.
تازه، تو همون وقت که طرف فکر ثواب میکنه، براش می نویسی، اما من با فکر گناه که هیچ، بعد از انجام گناه هم ساعتها باید صبر کنم.
ثواب نویس : صبر کنی برای چی؟
گناه نویس : از بالا دستور آمده که صبر کنیم اگه از کار بدش پشیمون شد و توبه کرد، بی خیال بشیم.
ثواب نویس : اول که اونش دیگه به ما مربوط نیست که کی چقدر از گناهاش پاک میشه، دوم اینکه خب منم وضعیتم با تو خیلی توفیری نداره ...
گناه نویس : چطور؟
ثواب نویس : چون که با دروغ و غیبت و تهمت و بعضی از گناهان دیگه کارهای ثوابشون هم خط میخوره...
گناه نویس : عجب! پس تو هم مثل من سر کاری رفیق!
ثواب نویس : ببین عزیز، آفرینش بر مبنای رحمت پایه گذاری شده. آخرش من از تو جلو هستم...
گناه نویس : بله، البته، امّا بعضی ازینائی که من می نویسم، نمی تونند مشمول رحمت بشوند... اینقدر ظلمانی شده اند که جای نوری باقی نمونده...
ثواب نویس : خب منم بعضی وقتها یه ثوابهائی رو می نویسم که هیچ گناهی نمی تونه خطشون بزنه : مثل محبت علی (ع).
گناه نویس : تو هم هرچی من میگم، یه چیزی میگیا. باشه تسلیم آقا. اصلاً میای چند وقت جامونو عوض کنیم؟
ثواب نویس : باشه، به شرطی که یه قول به هم بدیم.
گناه نویس : چه قولی؟
ثواب نویس : گوشتو بیار جلو بگم...این دیگه محرمانه است...
....
....
ملائک از عالم عقول هستند، معرفتشان کامل است و اشتباه و احساسات هم در کارشان نیست، اما باب تخیل ما که بسته نیست. هست؟
یا علی مدد
با تبریک فرخنده میلاد یگانه منجی عالم بشریت(عج)
بر تمام مسلمان جهان
از مسائلى که درباره زندگى امام زمان(ع), مورد بحث گفت و گوست, مکان و محل سکونت ایشان است. آیا آن حضرت, در مکان خاصّى سکونت دارد, یا نه؟ اگر در مکان ویژه اى است آن مکان کجاست؟ اگر مسکن خاصى ندارد, پس چگونه زندگى مى کند و شناخته نمى شود؟ روایات و اخبارى که در این زمینه است گوناگون و گاه, مخالف یکدیگرند. پیش از بررسى این احادیث, یادآورى یک نکته ضرورى است:
آیا منظور از غیبتِ حضرت حجت(ع), غیبت شخصى است, یا غیبت عنوانى؟ به عبارت دیگر, آیا آن حضرت, به گونه اى زندگى مى کند که هیچ گاه بامردم در تماس نیست و امکان ندارد کسى مکان ایشان را پیدا کند؟ یا این که آن حضرت با مردم در حشر و نشر است, با آنان زندگى مى کند ومعاشرت دارد, لکن به گونه ناشناس. او, مردم را مى شناسد, ولى مردم ایشان را نمى شناسند. در عین حال, مکانى را براى سکونت برگزیده است. بحث از مکان و مسکن آن حضرت, در هر دو فرض قابل بررسى است.
روایاتى که در این زمینه وجود دارد چند دسته اند:
1. برخى از آنها محل خاصى را تعیین نمى کند و جایگاه حضرت را در بیابانها و کوهها معرفى مى کند. از آن جمله حضرت مهدى(ع), به پسر مهزیار مى فرماید:
(یابن المازیار ابى ابو محمد عهد الى... وامرنى ان لا اسکن من الجبال الاوعرها ومن البلاد الا عفرها و...)(2)
فرزند مهزیار! پدرم امام حسن(ع), از من پیمان گرفت... و فرمان داد که براى سکونت کوههاى سخت و سرزمینهاى خشک و دور دست را برگزینم.
این بخش از روایات, گویاى آن است که حضرت از حوزه دسترسى مردم به دور است و به سختى و دشوارى زندگى مى کند وکسى از محلّ سکونت وى آگاه نیست. این که در کدام منطقه و کدام سرزمین است, مشخّص نیست.
2. دسته دوّم روایاتى است که منطقه خاصى را به عنوان محل سکونت آن حضرت, نام مى برند و محدوده آن را نیز تعیین مى کنند.
* مدینه و پیرامون آن: ابى بصیر مى گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:
(لابد لصاحب هذا الامر من عزلة ولا بد فى عزلته من قوة وما بثلاثین من وحشة, ونعم المنزل طیّبةً.)(3)
صاحب الزمان(ع) را عزلت و غیبتى است که در آن, غیبت, نیرومند است به سى نفرى که با حضرت هستند و وحشت و تنهایى را از وى دور مى کنند[.و به قوت وى مى افزایند] و خوب جایگاهى است[ مدینه] طیبه.
از ظاهر روایت استفاده مى شود که حضرت در مدینه منوره, منزل دارد و افرادى هم همواره با ایشان هستند, به صورت ناشناس. البته این مساله با غیبت عنوانى سازگارتر است, تا غیبت شخصى. امام(ع) مانند سایر مردم زندگى مى کند, لکن کسى او را نمى شناسد و افراد خاصى بااو در ارتباط هستند. ولى جمله: (سى نفر با حضرت هستند) با فلسفه غیبت ناسازگار است; چه این که از این چند نفر, اگر کوچک ترین سخنى در رابطه با مکان ومنزل حضرت شنیده شود, به تدریج, آن راز معلوم مى گردد و فلسفه غیبت از بین مى رود. روایت دیگرى است که مکان حضرت را کوه (رضوى) در اطراف مدینه, نام مى برد.عبدالاعلى آل سام مى گوید:
(با امام صادق(ع) از مدینه خارج شدیم, به روحاء[ اطراف مدینه] که رسیدیم حضرت نگاهش را به کوهى دوخت و مدت زمانى ادامه داد.... و فرمود: این کوه (رضوى) نام دارد. خوب پناهگاهى است براى خائف[ امام زمان] در غیبت صغرا و کبرا.(4)) صاحب مراصد الاطلاع, مى نویسد:
(رضوى, کوهى است بین مکه و مدینه, در نزدیکى ینبع, داراى آب فراوان و درختان زیاد. کیسانیه مى پندارند که محمد حنفیه, در آن جا زنده و مقیم است.(5)) رجالى معاصر علامه شوشترى نیز مى گوید در نصوص معتبره رسیده است که جایگاه حضرت, در غیبت صغرى و کبرى کوه (رضوى) است. و اما این که (کیسانیه) کوه رضوى را مقر محمد حنفیه مى دانند, لازمه اش این نیست که جایگاه حضرت مهدى(ع) نباشد, چون (کیسانیه) اخبارى که از پیغمبر(ص) شنیده بودند و به تواتر ثابت شده بود که مهدى(ع) غیبتى دارد, آن را بر محمد حنفیه تطبیق کردند و گفتند مکان او در کوه رضوى است. اصولاً, هر انحراف و شبهه اى منشاش, مطلب حقى است که مورد سوء استفاده قرار مى گیرد.(6)
* مکه و پیرامون آن: از برخى روایات, استفاده مى شود که آن حضرت در مکانى به نام: (ذى طوى) پیرامون مکه زندگى مى کند و از همان جا نیز همراه یارانش قیام خواهد کرد, از آن جمله: امام باقر(ع) مى فرماید:
(یکون لصاحب هذا الامر غیبة فى بعض الشعاب اوما بیده الى ناحیة ذى طوى...(7))
امام زمان(ع) را غیبتى است در بعضى از درّه ها و اشاره کرد به منطقه (ذى طوى).
در ادامه این روایت و روایات دیگر, محل ظهور و خروج آن حضرت و مرکز تجمع یاران و دوستان وى نیز, همین منطقه یاد شده است.(8)
3. دسته سوم اخبارى است که مانند دسته اول, جایگاه خاصى را نام نمى برد, ولى از وى به عنوان فردى که با مردم حشر و نشر دارد و به گونه ناشناس زندگى مى کند, نام برده است.
امام صادق مى فرماید:
(ان فى صاحب هذا الامر لشبهاً من یوسف الى ان قال فما تنکر هذه الائمة ان یکون الله یفعل بحجته ما فعل بیوسف وان یکون صاحبکم المظلوم المحجور حقه صاحب الامر یتردد بینهم یمشى فى اسواقهم ویطا فرشهم ولا یعرفونه حتى یاذن اللّه له ان یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته انک لانت یوسف؟ قال: انا یوسف)(9).
صاحب الامر(ع) شباهتى نیز به یوسف پیامبر(ع) دارد...جاى انکار نیست که خداوند با حجت خود, همان کارى را انجام دهد که با یوسف داد. صاحب الزمان(ع), آن مظلوم حق از دست داده, در میان مردم رفت و آمد مى کند در بازار قدم مى نهد و گاهى بر فرش منزلهاى دوستان مى نشیند, لکن او را نمى شناسند تا زمانى که خداوند به وى اذن دهد تا وى خودرا معرفى کند, آن گونه که یوسف(ع) را اجازه داد هنگامى که برادرانش گفتند: تو یوسفى؟ گفت: آرى, من یوسفم.
این روایت, صراحت در این معنى داردکه غیبت حضرت حجت(ع), غیبتى است عنوانى. در میان جمع و جامعه است, با مردم حشر و نشر دارد, زندگى طبیعى و معمولى را مى گذراند, در مراسم مذهبى و مناسک حج شرکت مى جوید, ولى ناشناخته است و این امرى است که سابقه داشته و دارد. فردى سالها در محلّى زندگى مى کند و با مردم
نشست و برخاست و رفت و آمد دارد, لکن او را به گونه اى مى شناسند که در واقع آن نیست و هیچ مشکلى هم به وجود نمى آید.
این سه دسته از روایات را چگونه مى توان پذیرفت و آیا راه جمعى بین آنها هم هست یا نه؟ به نظر مى رسد, اصل اولى که با عقل و عرف سازگار است, زندگى به شیوه عادى و معمولى است; زیرا این گونه زندگى, حساسیت برانگیز نیست و براى حضرت نیز, آسان تر و طبیعى تر است. البته این منافات ندارد که آن حضرت در بیشتر وقتها, و یا در روزگار ویژه, در مکه و مدینه حضور داشته باشد.
طبیعى است که گاهى شرایطى پیش آید که زندگى معمولى خطر آفرین شود و با فلسفه غیبت منافات داشته باشد. در این صورت, عزلت و دورى گزیدن از جامعه ضرورى مى نماید و شاید دستور امام حسن(ع) به فرزندش که کوهها و بیابانها را برگزین (به قرینه ذیل روایت) در آن مواردى باشد که نیاز به این شکل زندگى کردن پیش آید.
بنابراین, بین این سه دسته از روایات, تضاد و تنافى نیست و نام بردن مکانى خاص, با زندگى به شکل ناشناس قابل جمع است. انتخاب کوهها و مکانهاى دست نیافتنى در حال ضرورت و نیاز نیز, امرى است طبیعى و موافق با اصل تقیه.
1) این بحث مخصوص به غیبت کبرا نیست, بلکه عین همین پرسش, در دوران غیبت صغرا- نیز مطرح است.
(2) (کتاب الغیبة), شیخ طوسى266/.
(3) (همان مدرک);162/(بحارالانوار), ج;52/153 (اصول کافى),ج1/340 .
(4) (کتاب الغیبة), شیخ طوسى/162 .
(5) (مراصدالاطلاع على اسماء الامکنة والبقاع), ج620/2, دارالمعرفة, بیروت.
(6) (مجموعه مقالات و گفتارها پیرامون حضرت مهدى) 64/, واحد برگزارى مراسم نیمه شعبان مسجد آیة اللّه انگجى, تبریز.
(7) (کتاب الغیبة), نعمانى, 182.
(8) (همان مدرک), 315.
(9) (همان مدرک) 164/.
کنون که گوشه زندان به بند زنجیرم
خدا گواست چو زهرا ز زندگی سیرم
شبیه مادر مظلومه تا ورود اجل
دو دست بسته خود سوی آسمان گیرم
شکسته پا و کمان قد رسیده جان به لبم
شکنجه های عدو کرده اینچنین پیرم
ز تار کعب نی و پود تازیانه کین
به باغ یاس ولایت بنفشه تصویرم
عدو بدون جهت ناسزا به من می گفت
اگر چه گفته خدا از تبار تطهیرم
ز جانب من خسته به دخترم گوئید
اسیر سلسله ها نی ، اسیر تقدیرم
رضا بیا که نگاهم به چهار چوب در است
بیا که کنج قفس بی شکیب می میرم
به یاد کرببلا بی قرار می گریم
به یاد حنجر شش ماهه و سر تیرم
به یاد ساقی بی دست و مشک علقمه ام
به یاد راس جدا از جفای شمشیرم